پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
طنز جالب و خنده دار دِ نـَـ دِ /بخش 1
نوشته شده در 1 خرداد 1395
بازدید : 470
نویسنده : آرمان حسيني
بابام میبینه که دارم فیسبوک چک میکنم میگه:همش توفیسبوکی!بادوستات می فیسبوکی؟؟! منم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ من مارک زوکر برگم، اوضاع کاربران فیسبوک رو چک میکنم یه وقت کم و کسری نداشته باشن!!!! بابام گفت دِ نـَـ دِ تواگه مارک زوکر برگ بودی پول شارژ ADSL رو از من نمیگرفتی! گفتم:مگه شماهم دِ نـَـ دِ میدونی؟؟گفت: پـَـ نـَـ پـَـ فقط تو میدونی!

•••••••••• د نه د •••••••••
دندون به زبون می گه اگه یه کوچولو گازت بگیرم بریده میشی. زبون میگه دِ نـَـ دِ اگه موقع حرف زدن یه حرکتو اشتباه بیام کل ۳۲ تاتون باید بریزید بیرون..
•••••••••• د نه د •••••••••
دوستم میگه من خیلى تنهام ! میگم نـــــــه این حرفو نزن . هیچکس تنهانیست! من از تنهایی درت میارم. میگه واقعا؟ یعنی میخوای با من باشى؟ میگم دِ نـَـ دِ برات همراه اول میخرم…
•••••••••• د نه د •••••••••
دوستم پریده تو استخر داد میزنه میگه شنا کنم ؟
میگم دِ نـَـه دِ بزار اهنگ تایتانیک بزارم اروم غرق شو…
•••••••••• د نه د •••••••••
یه روز مامانم خونه نبود بابام غذا درست کرد . ماشاالله همه غذا رو سوزوند. اومدیم با مرام بازی دراریم تا آخر غذا رو خوردم . وقتی غذا تموم شد بابام برگشته میگه تموم شد؟میگم اره،مگه مشکلیه؟میگه دِ نـَـه دِ خاک بر سر از قحطی برگشتت الحق که آشغال خوری بچه .
•••••••••• د نه د •••••••••
هر ۳۹ روز یکبار یادی از دوستاتون بکنید فکر کردی برا دلتنگی میگم؟
دِ نه دِ برای این میگم که اگه مرده بود اقلا به مراسم چهلمش برسید!
•••••••••• د نه د •••••••••
داداشم ازم پرسید راسته میگن کاشف الکل رازیه؟ منم گفتم : د نـَـــــــه د هم کاشفش رازیه هم مصرف کنندش
•••••••••• د نه د •••••••••
دارم میرم آنتالیا دوست دخترم میگه میشه عزیزم منم ببری ؟میگم د نـَـــــــــــه د مگه ادم با کباب میره تو چلو کبابی……
•••••••••• د نه د •••••••••
حموم بودم، مامانم می زنه به در می گم بـــله ؟ می گه حمومی ؟ می گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینجا لندنه، صدای منو از رادیو بی بی سی می شنوی. میگه : دِ نـَـه دِ در زدم بگم مهمونها اومدن دختراشون هم رفتن تو اتاقت داران با کامپیوترت کار میکنند ، لباس و حوله ات رو هم از پشت در برمیدارم که امشب رو لندن بمونی تا فهم درست جواب دادن رو یاد بگیری، آها یه چیز دیگه احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش میکنم
•••••••••• د نه د •••••••••
زن در حالی که در آینه نگاه میکنه به شوهرش میگه:
من جدیدا خیلی وحشتناک، چاق و زشت به نظر میرسم.. لطفا یه چیز خوب بگو یه کم حالم بهتر بشه
شوهر: دِ نــــــــــــــــــَـــــ ـــه دِ بیناییت فوق العادست عزیزم
•••••••••• د نه د •••••••••
عروسی داداشم بود دیدیم نیست ، رفتم پیداش کردم دیدم داره اس ام اس بازی میکنه!
گفتم برادر من دیگه از این کارات دست بردار؛ گفت د ِ نه د ِ این یه کیس تازست.
•••••••••• د نه د •••••••••
عمو زنجیر باف ! بَله
زنجیر منو بافتی ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــ !
پشت کوه انداختی ؟
دِ نه دِ
•••••••••• د نه د •••••••••
یه نفر داشته چایی میخورده یهو یه خرمگس افتاد تو چاییش بهش گفتن بگیر بندازش تو سطل گفت : د ِ نه د ِ بایستی هرچی خورده برگردونه تو لیوان
•••••••••• د نه د •••••••••
رفتم دکتر از منشیه می پرسم دکتر هست؟ میگه بله می خوایید برید پیششون؟
د نه د اومدم ببینم اگه این وقت شب هنوز تو مطبند، تلاش شبانه روزیشون رو سرمشق زندگیم قرار بدم و برم
•••••••••• د نه د •••••••••
امتحان داشتیم به دوستم میگم نخوندم تقلب میرسونی میگه دِ نـَـه دِ اونوقت نمرت مثل من میشه گفتم پـَـَـ نــه پـَـَـــ توقع داری نخونده من بهت تقلب بدم نمره تو مثل من بشه؟
•••••••••• د نه د •••••••••
از دل برود هر آن که از دیده برفت دِ نـَـه دِ اون روشن دل که نمی بینه تکلیفش چیه؟
•••••••••• د نه د •••••••••
بابام اومده میگه تو اخبار گفته خاویار تقلبی اومده،مواظب باشا.
دِ نـَـه دِ آخه پدره من،من خاویار خورم یا تو یا هفت نسل قبلمون!
•••••••••• د نه د •••••••••
دوستم پریده تو استخر داد میزنه میگه شنا کنم ؟
میگم دِ نـَـه دِ بزار اهنگ تایتانیک بزارم اروم غرق شو…

•••••••••• د نه د •••••••••
با رفیقم رفتیم سینما، بعد میگه: کاش دوست دخترتم میاوردی! د ن د اگه قرار بود اون بیاد که تو سبیل کلفت رو نمی آوردم!




طنز؛ عقده های عامیانه خودمانی!
نوشته شده در 1 خرداد 1395
بازدید : 432
نویسنده : آرمان حسيني
یادمه بچه گی هام شوهر خاله ام همیشه می گفت: تو یه چیزی میشی ... تو یه چیزی میشی ... واقعا سق سیاهی داشت و چشم شوری که بعد از این همه سال هیچی نشدم ... همه ما آرزوهایی داشته ایم یا داریم که به آنها نرسیده ایم یا هرگز نخواهیم رسید.



بعضی وقت ها از بس که اوضاع بر وفق مراد نیست، خودمان را با چیزهایی پیش پا افتاده مقایسه می کنیم و ناراحتیم که چرا حداقل مثل آنها نشدیم. مثلا می گوییم قبض برق هم نشدیم، چند نفر از ما بترسن ... نمونه هایی از این دست را بخوانید...

- ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه!

- قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم!

- موبایل هم نشدیم، روزی هزار بار نگامون کنی!

- پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن!

- آهنگ هم نشدیم، دو نفر بهمون گوش کنن!

- مانیتور هم نشدیم ازمون چشم برندارن!

- کلاه هم نشدیم حداقل باعث سرگرمی ملّت باشیم!

- ته دیگ هم نشدیم که واسطه رسیدن بهمون کلی صبر و سعی و تلاش کنن!

- خودکار هم نشدیم که علم و دانش به دست خودمون نوشته بشه!

- کیبورد هم نشدیم ملّت به بهانه تایپ یه دستی به سر و کله مون بکشن!

- صندلی هم نشدیم چهار نفر بهمون تکیه کنن!

- مدیر بانک هم نشدیم بریم کانادا خونه 2 میلیاردی بخریم هدیه بدیم به دخترمون!

- آبدارچی بانک هم نشدیم 1 میلیارد بزنیم به جیب!

- بزم نشدیم یه علفی چیزی به دهنمون شیرین بیاد!

- آفساید که خوبه یه خطای ساده هم نشدیم قدِ یه کارت زرد ازمون حساب ببرن... اه

- بیل گیتس هم نشدیم که 500 دلار در ثانیه درآمدمون باشه

- لواشکم نشدیم که یکی برامون ضعف کنه...

- فرزند آخرم نشدیم که هر چی خواستیم مامان بابامون برامون بخرن!

- فرزند آخر هم نشدیم که با داداش بزرگمون بریم بیرون دور بزنیم و حالشو ببریم!

- به استاد میگم استاد شما که 9 دادی حالا این یه نمره هم بده دیگهههههههههه، یه نگاه عاقل اندر دیوانه کرد، دست گذاشته رو دوشم میگه برو درس بخون! استادم نشدیم شخصیت کسی رو خرد کنیم!

- مامور راهنمایی رانندگی هم نشدیم موقع امتحان گرفتن از زنا کلی بخندیم!

- زمبه هم نشدیم حداقل سگارو نگرانمون باشه...

- تام و جری هم نشدیم زندگی مون سرتاسر هیجان باشه

- نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه

- نوزادم نشدیم یکی بغلمون کنه

- شریعتی هم نشدیم هر چی جملات قصاره نسبت بدن به ما

- ای کی یو سان هم نشدیم آب دهن بمالیم کف کلمون، همه چی حل شه!

- چاقو هم نشدیم تا حداقل اینجوری بتونیم تو دل کسی بریم

- قاصدک هم نشدیم، پیام رسان و سنگ صبور عشاق شیم

- عینک آفتابی هم نشدیم دنیا رو از دید بقیه ببینیم

- فلش مموری هم نشدیم حافظه مون زیاد باشه

- گوشواره هم نشدیم آویزون ملت شیم

- معادله هم نشدیم، کلی آدم دنبال این باشن که بفهمنمون و حداقل دو نفر درکمون کنن

- کتابم نشدیم حداقل دوست مهربان بشیم

- ماکسیما در افغانستان حدود 6 میلیون تومانه، افغانی هم نشدیم بتونیم ماکسیما بخریم!

- مارک آنتونی هم نشدیم جنیفر لوپز رو طلاق بدیم

- ای خدا ... بامزی هم نشدیم بچه ها عکسمون رو بچسبونن روی کتاب و دفترشون

- مگس تسه تسه هم نشدیم ملت رو بخوابونیم

- توپ فوتبالم نشدیم 22 نفر به خاطرمون خودکشی کنن

- بوم نقاشی هم نشدیم یکی بیاد رومون 4 تا درخت و 2 تا دونه پرنده بکشه، قیمتی بشیم واسه خریدن مون سر و دست بشکونن

- گلدونم نشدیم یکی یه گل بهمون بده

- کبری هم نشدیم تصمیم هامون رو تو کتاب ها بنویسن

- کوزت هم نشدیم آخرش خوشبخت شیم

- مهران رجبی هم نشدیم همه به خاطر دماغمون بشناسنمون

- دریاچه ارومیه هم نشدیم دورمون حلقه انسانی تشکیل بدن




مراحل زندگی پسرها (آخر خنده)
نوشته شده در 1 خرداد 1395
بازدید : 480
نویسنده : آرمان حسيني
مراحل زندگی پسرها به 10 دوره تقسیم میشه، که شامل مراحل زیره :
 

شش سال اول زندگی:

- گریه نکن
- شیطونی نکن
- دست تو دماغت نکن
- تو شلوارت پی پی نکن
- مامانت رو اذیت نکن
- روی دیوار نقاشی نکن
- انگشتت رو تو پریز برق نکن
- شب ها تو جات جیش نکن
- با اون پسر بی تربیته بازی نکن
- اسباب بازی ها رو تو دهنت نکن


دوره دبستان:

- موقع رفتن به مدرسه دیر نکن
- پات رو تو جامیزی نکن
- ورق های دفترت رو پاره نکن
- مدادت رو تو دهنت نکن
- تخته پاک کن رو خیس نکن
- حیاط مدرسه رو کثیف نکن
- گچ رو پرت نکن
- تو راهرو سروصدا نکن


دوره راهنمایی:

- ترقه بازی نکن
- تو کوچه فوتبال بازی نکن
- با مامانت کل کل نکن
- اتاقت رو شلوغ نکن


دوره دبیرستان:

- با کامپیوتر بازی نکن
- تقلب نکن
- با دوستات موتورسواری نکن
- عصرها دیر نکن
- با دختر همسایه صحبت نکن
- با بابات دعوا نکن
- مردم آزاری نکن
- نصف شب سر و صدا نکن
- وقتت رو با مجله تلف نکن


دوره دانشگاه:

- سر کلاس درس غیبت نکن
- با دختر همسایه دل و قلوه رد و بدل نکن
- خیابون ها رو متر نکن
- تو سیاست دخالت نکن
- شب برای شام دیر نکن
- با مامور پلیس کل کل نکن
- چراغ قرمز رو عشقی رد نکن
- موبایلت رو Reject نکن
- حذف پزشکی نکن
- آستین کوتاه تنت نکن
- همه رو دودره نکن


دوره سربازی:

- موهات رو بلند نکن
- روت رو زیاد نکن
- از اوامرسرپیچی نکن
- فرار نکن
- با اسلحه شوخی نکن
- غیبت نکن
- به آینده فکر نکن
- درگیری ایجاد نکن
- به فرمانده بی احترامی نکن


دوره شوهر بودن:

- با زنت شوخی نکن
- زنت رو با دختر شمسی خانوم مقایسه نکن
- با دوستانت الواتی نکن
- تو فیس بوک خودت رو مجرد معرفی نکن
- موبایلت رو قایم نکن
- از عکس های قبل از ازدواجت نگهداری نکن
- پولت رو خرج دوستات نکن
- رفتار دوران مجردی رو تکرار نکن
- بدون اجازه زنت هیچ کاری نکن


دوره پدر بودن:

- بچه رو تنبیه نکن
- به بچه بی توجهی نکن
- به بچه توهین نکن
- بچه رو از بازی منع نکن
- بچه ت رو کتک نزن
- بچه دختر شمسی خانومو تشویق نکن
- بچه رو محدود نکن
- به مادر بچه بی توجهی نکن
- بچه رو به هیچ چیز مجبور نکن


دوره پیری:

- برای بچه ها مزاحمت ایجاد نکن
- نوه هات رو لوس نکن
- با پیرزن های دیگه حرف نزن
- هوس جوونی نکن
- از رفتن به خانه سالمندان احساس نارضایتی نکن
- لباس شاد تنت نکن
- به بیوه شدن دختر شمسی خانوم توجه نکن
- تو وصیتنامه، هیچکس رو فراموش نکن
- به هر کی رسیدی، نصیحت نکن


دوره پس از مرگ!

- حالا دیگه دوره نکن تموم شد!
حالا هر کاری دلت می خواد بکن. فقط لطفا با روح دختر شمسی خانوم کاری نداشته باش!




بازدید : 441
نویسنده : آرمان حسيني



روش های پیدا کردن خواستگار (طنز)
نوشته شده در 1 خرداد 1395
بازدید : 410
نویسنده : آرمان حسيني

1)روش جزوه ای(مخصوص دانشجویان): در این روش شما در راه پله دانشگاه کمین کرده و مقداری برگه دستتون میگیرید و سوژه مورد نظر رو مد نظر گرفته,در این هنگام برخورد شدیدی با طرف کرده و برگه ها پخش زمین میشود و شادوماد خم میشه برگه ها رو جمع کنه و ی دل نه صد دل زیرچشی عاشق شما میشه

شانس های ازدواج : دکترx, مهندس y, من و....(کمترین احتمال)
 

2)روش اشرف خانومی: در این روش شما به همراه اشرف خانوم و دوستان دم در نشسته و سبزی پاک میکنید, کلم خورد کرده و سرکه اضافه میکنید,پس از چند روز آنها شما را عروس گلم صدا کرده و صاحب خواستگار میشوید.

شانسهای ازدواج: رضا کچل, اکبر قصاب, علی مکانیک, موری عقرب, بهزاد کلاغ من و....

 

3)روش پلاستیکی: در این روش شما برای خرید میوه و سبزی به بیرون رفته و کلی پلاستیک در دست خود هنگام برگشت دارید, در این هنگام یهو یکی میگه آبجی بذار کمکت کنم و ی دل نه صد دل از سر تا ته کوچه عاشقتون میشه

شانسهای ازدواج: فردین, بهروز وثوق, داداش کایکو, ملوان زبل, من و...
 

4)روش جاده ای: در این روش لاستیک ماشین خود را پنچر کرده و کنار جاده ایستاده تا فرد مورد نظر پیداش شه بیاد کمکتون,اگه ازطرف خوشتون نیومد با اخم میگید مرسی شوهرم الان میاد عوض میکنه و یارو میره,اگ از طرف خوشتون اومد ی کلمه میگید:آخه لباستون کثیف میشه.طرف ی دل نه صد دل با این ی کلمه عاشقتون میشه.

شانسهای ازدواج: در این روش شما با چهره های مختلف امکان روبرو شدن دارید اما نترسید, از قبیل:اکبر دماغ, چنگیز سیبیل, وحید گوجه, علی بربری, حسن خوشگله, سعید خیار, مجید کله, ممد گلخار, داود مایتابه, من و....
 

5)روش شماره ای: در این روش شما در خیابون به پسرها آمار داده و شماره میگیرید,که من این روش رو توصیه نمی کنم

شانسهای ازدواج: مجید کله, محسن پپه, حمید خیارشور, رضا کره, کریم ببعی, مهران ببو, ناصر کلم و من و.....
 

6)روش کوهی: در این روش شما به کوه رفته و بلند فریاد زده "من شیرینم" کجایی پس؟

شانسهای ازدواج: فرهاد تیشه باز (که جدیدا معتاد شده بهش میگن فرهاد شیشه باز)! خسرو پرویزززززز (که الان آدم شده فامیلیشو گذاشته پرویز اما ما قبلا تو محل خسرو مگس صداش میکردیم), من و...
 

7)روش اینترنتی: در این روش شما باید به خواستگاری این اشخاص بروید
شانسهای ازدواج: دوست خوبم گوگل گوگولی(بچه گوگوش و بروسلی), استاد خوبم یاهو یابوزاده, من و....
 

8)روش سوسی(سوسولی): در این روش شما مانتو مشکی, شال صورتی, کفش صورتی, لاک صورتی و...باید استفاده کنید.

شانسهای ازدواج: مانی پنکیک, ساسی چش قشنگ, امیر خط چش, کامی فر مژه, سامی نمکی, پلنگ صورتی, من و...
 

9)روش شگفت انگیز: در این روش شما از شارژ شگفت انگیز ایرانسل استفاده کرده و در قرعه کشی ایرانسل برنده یک دستگاه پورشه میشوید و صاحب میلیونها خواستگار می شوید !

شانسهای ازدواج:هرکی که فکرشو کنی به جز من!چون تا الان اگه قرار بود زنم بشی تو 8تای قبلی شده بودی نه الان که ماشین داری, لیاقت منو نداری !




گزیده اشعار ابن حسام خوسفی
نوشته شده در 17 ارديبهشت 1395
بازدید : 1830
نویسنده : آرمان حسيني
آتش مهرتو در سینه نهان است هنوز
خون دل از گذر دیده روان است هنوز
نگران رخ زیبای تو شد دیده و دل
همچنانم دل ودیده نگران است هنوز
غمزه ات می دهدم عشوه که من آن توام
چون بدیدم نظرش با دگران است هنوز
در ازل عکس جمالت به گلستان بردند
بلبل از شوق رخت نمره زنان است هنوز
زان شمایل خبری باد به بستان آورد
در چمن سرو سهی رقص کنان است هنوز
از یقین دهنت هیچ نمی یارم گفت
کانچه گویم همه در عین گمان است هنوز
دل که اندر شکن زلف تو بست ابن حسام
مشکن آن را که دلش بسته ی آن است هنوز  ابن حسام خوسفی

*** 

خوشا آن دل که جانانش تو باشی
خنک باغی که ریحانش تو باشی
به رشک آید قد طوبی در آن باغ
که سرو ناز پستانش تو باشی
علاج درد بی درمان نجوید
دوا جوئی که درمانش تو باشی
خبر ها می دهد هدهد دگر بار
سبا را تا سلیمانش تو باشی
در آن مجلس شکر ریزد به خروار
که طوطی سخن دانش تو باشی
مرا ابن احسام این مرتبت بس
که جانانش تو و جانش تو باشی
سزد گر بر همه خوبان کند ناز
بتی کالحق غزلخوانش تو باشی  ابن حسام خوسفی

 ***

ای کعبهٔ جان خاک سر کوی تو ما را
محراب دل اندر خم ابروی تو ما را
هر بار که پای از سر کوی تو کشم باز
پابست کند باز سر موی تو ما را
در راه تو خون دل عشاق سبیل است
گو چشم تو خون ریز به یرغوی تو ما را
جز نقش تو در دیده خیالی که در آید
از سر ببرد نرگس جادوی تو ما را
در مملکت حسن ز هر وجه که خوب است
در چشم نیاید به جز از روی تو ما را
زان روی که از سلسله اهل جنونیم
زنجیر کند حلقه گیسوی تو ما را
افتاده چشم سیهت ابن حسام است
زان روز که افتاده نظر سوی تو ما را ابن حسام خوسفی

 ***

خبری جان دل ز جانان پرس
درد بسیار شد ز درمان پرس
ما کجا و وصال یار کجا
هر چه پرسی ز ما ز هجران پرس
پیش آدم حدیث رضوان گوی
غم یوسف ز پیر کنعان پرس
تو چه دانی که نطق مرغان چیست
قصه ی هدهد از سلیمان پرس
عاشقان غیمت بلا دانند
صبر ایوب را ز کرمان پرس
حال بر من فلک بگردانید
حالم از چرخ حال گردان پرس
حال سرگشتگی ابن حسام
زان خم طره ی پریشان پرس  ابن حسام خوسفی

 ***

ای سهی قامت گلبوی صنوبر بر ما
سایهٔ سرو قدت دور مباد از سر ما
هیچ نقاش چو رخسار تو صورت ننگاشت
آفرین بر قلم صنعت صورتگر ما
روی تو اختر سعد است و مرا از طالع
روی آن نیست که تابنده شود اختر ما
جرعه‌ای زان لب شیرین به لب ما نرسید
تا لبالب نشد از خون جگر ساغر ما
خود همین نام تمامم که پس از من نامی
ننویسند به جز نام تو در دفتر ما
زیور مدّعیان گر به مثل سیم و زر است
لؤلؤ نظم خوشاب است زر و زیور ما
مدتی بر سر کویت بنشست ابن حسام
که نگفتی به چه باب است فلان بر در ما ابن حسام خوسفی

 ***

ای ز خطت غالیه پر مشک ناب
آینه دار رخ تو آفتاب
تا رخ تو رونق مه بشکند
برشکن آن طّره مشگین ناب
با رخ تو مهر ندارد فروغ
ذره نیارد بر خورشید تاب
دوش مرا خیل خیالت ببرد
صبر و قرار از دل و از دیده خواب
مردمک دیده کند دم به دم
روی من از اشک ملَّون خضاب
دیده میندیش ز طوفان غم
مردم آبی نشکوهد ز آب
خاک درت مسکن ابن حسام
کوی تواش درگه دولت مآب  ابن حسام خوسفی

ابن حسام

 


مطالب مرتبط:
ابن حسام کیست؟

 




زندگینامه ابن حسام خوسفی
نوشته شده در 17 ارديبهشت 1395
بازدید : 620
نویسنده : آرمان حسيني

محمد فرزندحسام الدین حسن، معروف به ابن حسام، شاعر، فقیه و اندیشمند قرن هشتم و نهم هجری است.

ابن حسام خوسفی سال 782 ق در شهر خوسف بیرجند به دنیا آمد.
خاندان او تا نُه پشت اهل فضل و علم و ارشاد بوده‌اند؛ و نیای او شمس‌الدین زاهد، به پارسایی و عبادت معروف بوده‌است.
بيشتر تذكره نويسان ابن حسام را شاعري صاحب فضل و او را مردي وارسته و قانع كه روزها از صبح تا شام به كار كشاورزي اشتغال داشته و ضمنأ اشعار خود را در همين مواقع يادداشت مي كرده ، دانسته اند . ابن حسام از علو طبع و اتكال به خداوند غافل نبوده و كمبود هاي زندگي مادي را بر سرافرازي معنوي ترجيح داده است :
همه سال و مه روي در گوشه اي
قناعت نموم به كم توشهاي
به يكقرص جو تا شب از بامگاه
قناعت كنم همچو خورشيد وماه
شكمچون به يك نان توان كرد سير
مكش منت سفرة اردشير
بساز اي جوانمرد با آب جوي
ز جلابطائي برو دست شوي
ترا چون متاع سخن داده اند
مجوي آنچه بهر تو ننهاده اند

ابن حسام اعتقاد راسخي به ولايت اهل بيت (ع) و دوستي پيامبر (ص) داشته، به مدح و منقبت آنان پرداخته است.
ایشان در سال ۸۷۵ ق چشم از جهان فرو بست. مقبره ایشان در زادگاهش ، خوسف و بر روی تپه ای سنگی که مشرف به مزارع و باغستان ها واقع میباشد که محل زیارت علاقه مندان به ایشان است.

آثار ابن حسام:
دیوان اشعار ، نظم نثر اللالی ،خاوران نامه

ابن حسام

 


مطالب مرتبط:
گزیده اشعار ابن حسام




بازدید : 451
نویسنده : آرمان حسيني
مکن ایدوست ملامت من سودائی را
که تو روزی نکشیدی، غم تنهائی را
صبرم از دوست مفرمای، که هرگز با هم
اتفاقی نبود، عشق و شکیبائی را
مطلب دانش از آن‌کس که به آب دیده
شسته باشد ورق ِ دفترِ دانائی را
ننگرد مردم چشمم به جمالی دیگر
کاعتباری نبود، مردم هر جائی را
گر زبانم نکند یاد تو، خاموشی به
عاشقم بهر سخن‌های تو گویایی را
آفریدست تو را بهر بهشت‌آرائی
چون گل و لاله و نرگس، چمن‌آرائی را
چون نظر کرد به چشم و بر زلف تو، همام
یافت، مستی و پریشانی و شیدائی را




بازدید : 455
نویسنده : آرمان حسيني
ای باعث شرار دل و چشم تر مرا
رفتی و بی خبر که چه آمد به سر مرا
اکنون که روبرو شده ای فاش گویمت
تا با خبر شوی ز شرار جگر مرا
شبهای تار در دل ویرانه های شهر
می سوخت آتش غم تو تا سحر مرا
هر جور می کنی بکن ،اما به لب میار
نام سفر ، که کشت غم این سفر مرا
هستم، که خاک پای تو بوسم وگرنه نیست
در پیکر بلازده ،جائی دگر مرا
از من جدا مشو ، که اگر نیم گام راه
رفتی ، میا که زنده نبینی دگر مرا
(یغما) ز دوست دل نستاند بجان دوست
ای ناصح سفیه ، مده دردسر مرا




فقرم کجا ز جلوۀ دنیا زبون شود؟
نوشته شده در 17 ارديبهشت 1395
بازدید : 435
نویسنده : آرمان حسيني
فقرم کجا ز جلوۀ دنیا زبون شود؟
موج سراب دام ره خضر چون شود؟
در سینۀ شکسته دلان تو آه نیست
چون بشکند سپاه ، علمها نگون شود
بی شفقت است ناخن خارا خارش عشق
نزدیک شد غبار دلم بی ستون شود
در قُلزُمی که شورش عشق است ناخدا
بالد به خویش قطره و دریای خون شود
خاکم به باد رفت و ز یادم نمی روی
عشق آن خیال نیست که از دل برون شود
عمری که هست مایه آزادگی ، حزین
حیف است که صرف محنت دنیای دون شود حزین لاهیجی 




شب که در خلوت اندیشه تمنّای تو بود
نوشته شده در 17 ارديبهشت 1395
بازدید : 499
نویسنده : آرمان حسيني
شب که در خلوت اندیشه تمنّای تو بود
گل داغ دل من انجمن آرای تو بود
جلوه در آینه ام پرتو رخسار تو داشت
سینه اتشکدۀ حسن دل ارای تو بود
مژه بر هم نزدم آینه سان در همه عمر
بس که در دیدۀ من ذوق تماشای تو بود
صید آهونِگهان غمزۀ غمّازِ تو کرد
دام جادوصفتان زلف چلیپای تو بود
عشق سر کش اثر از حسن گلو سوز تو داشت
داغ حسرت گلی از دامن صحرای تو بود
کفر و دین را به کسی فتنۀ چشمت نگداشت
در سواد حرم و بتکده غوغای تو بود
باده در ساغر دل نرگس مخمور تو ریخت
مستی ما همه از جام مصفّای تو بود
گُل باغ نظرم غنچۀ سیراب تو شد
سرو بُستان دلم قامت رعنای تو بود
گوهر عاشق سرگشته و معشوق یکی است
در حقیقت من و ما موجۀ دریای تو بود
نشئه ها داشت، حزین سجدۀ مستانه تو
دُرد میخانه مگر خاک مصلّای تو بود؟  حزین لاهیجی 




به سنگ حادثه خونم چو پایمال شود
نوشته شده در 17 ارديبهشت 1395
بازدید : 486
نویسنده : آرمان حسيني
به سنگ حادثه خونم چو پایمال شود
ز وحشتم رگ خارا رم غزال شود
چو طور بوم و برِ من شود تجلّی زار
رخت پو شمعِ پریخانۀ خیال شود
نهفته ایم به حیرت ز رشک نام تو را
میانۀ لب و دل تا به کی جدال شود؟
روان ز دیدۀ بلبل در این چمن باید
هزار جدول خون ، تا قدی نهال شود
به وعده نام وفا می بری و می ترسم
میانه غم و دل آشتی ملال شود
به لب شراب سخن صاف اگر نمی آید
چو من به پردۀ دل ریز تا زلال شود
حزین زسینه صد چاک دل برون افکن
قفس وَبال به مرغ شکسته بال شود  حزین لاهیجی 




گزیده اشعار عطار نیشابوری
نوشته شده در 17 ارديبهشت 1395
بازدید : 527
نویسنده : آرمان حسيني
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش
لشگر خواب آورند بر دل و جانت شکست
شب همه شب همدم ديده ی بيدار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را در بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش  عطار نیشابوری

***  

بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمی‌دانم
که شادی در همه عالم ازین خوشتر نمی‌دانم
گر از عشقت برون آیم به ما و من فرو نایم
ولیکن ما و من گفتن به عشقت در نمی‌دانم
ز بس کاندر ره عشق تو از پای آمدم تا سر
چنان بی پا و سرگشتم که پای از سر نمی‌دانم
به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم رهی دیگر نمی‌دانم
به هشیاری می از ساغر جدا کردن توانستم
کنون از غایت مستی می از ساغر نمی‌دانم
به مسجد بتگر از بت باز می‌دانستم و اکنون
درین خمخانهٔ رندان بت از بتگر نمی‌دانم
چو شد محرم ز یک دریا همه نامی که دانستم
درین دریای بی نامی دو نام‌آور نمی‌دانم
یکی را چون نمی‌دانم سه چون دانم که از مستی
یکی راه و یکی رهرو یکی رهبر نمی‌دانم
کسی کاندر نمکسار اوفتد گم گردد اندر وی
من این دریای پر شور از نمک کمتر نمی‌دانم
دل عطار انگشتی سیه رو بود و این ساعت
ز برق عشق آن دلبر به جز اخگر نمی‌دانم  عطار نیشابوری

***

از پس پردهٔ دل دوش بدیدم رخ یار
شدم از دست و برفت از دل من صبر و قرار
کار من شد چو سر زلف سیاهش درهم
حال من گشت چو خال رخ او تیره و تار
گفتم ای جان شدم از نرگس مست تو خراب
گفت در شهر کسی نیست ز دستم هشیار
گفتم این جان به لب آمد ز فراقت گفتا
چون تو در هر طرفی هست مرا کشته هزار
گفتم اندر حرم وصل توام مأوی بود
گفت اندر حرم شاه که را باشد بار
گفتم از درد تو دل نیک شود، گفتا نی
گفتم از رنج تو دل باز رهد، گفتا دشوار!
گفتم از دست ستم‌های تو تا کی نالم
گفت تا داغ محبت بودت بر رخسار
گفتم ای جان جهان چون که مرا خواهی سوخت
بکشم زود وزین بیش مرا رنجه مدار
در پس پرده شد و گفت مرا از سر خشم
هرزه زین بیش مگو کار به من بازگذار
گر کشم زار و اگر زنده کنم من دانم
در ره عشق تو را با من و با خویش چه کار
حاصلت نیست ز من جز غم و سرگردانی
خون خور و جان کن ازین هستی خود دل بردار
چون که عطار ازین شیوه حکایات شنود
دردش افزون شد ازین غصه و رنجش بسیار
با رخ زرد و دم سرد و سر پر سودا
بر سر کوی غمش منتظر یک دیدار  عطار نیشابوری

 ***

عشق جمال جانان دریای آتشین است
گر عاشقی بسوزی زیرا که راه این است
جایی که شمع رخشان ناگاه بر فروزند
پروانه چون نسوزد کش سوختن یقین است
گر سر عشق خواهی از کفر و دین گذر کن
کانجا که عشق آمد چه جای کفر و دین است
عاشق که در ره آید اندر مقام اول
چون سایه‌ای به خواری افتاده در زمین است
چون مدتی برآید سایه نماند اصلا
کز دور جایگاهی خورشید در کمین است
چندین هزار رهرو دعوی عشق کردند
برخاتم طریقت منصور چون نگین است
هرکس که در معنی زین بحر بازیابد
در ملک هر دو عالم جاوید نازنین است
کاری قوی است عالی کاندر ره طریقت
بر هر هزار سالی یک مرد راه‌بین است
تو مرد ره چه دانی زیرا که مرد ره را
اول قدم درین ره بر چرخ هفتمین است
عطار اندرین ره جایی فتاد کانجا
برتر ز جسم و جان است بیرون ز مهر و کین است  عطار نیشابوری

 ***

عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم خودنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست
پردهٔ پندار می‌باید درید
توبهٔ زهاد می‌باید شکست
وقت آن آمد که دستی بر زنم
چند خواهم بودن آخر پای‌بست
ساقیا در ده شرابی دلگشای
هین که دل برخاست غم در سر نشست
تو بگردان دور تا ما مردوار
دور گردون زیر پای آریم پست
مشتری را خرقه از سر برکشیم
زهره را تا حشر گردانیم مست
پس چو عطار از جهت بیرون شویم
بی جهت در رقص آییم از الست  عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

 


مطالب مرتبط:
عطار نیشابوری کیست؟

 



زندگینامه عطار نیشابوری
نوشته شده در 17 ارديبهشت 1395
بازدید : 454
نویسنده : آرمان حسيني

فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری ، شاعر و عارف ایرانی اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری قمری ، در سال ۵۴۰ هجری مطابق با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور متولد ‌شد. 
نام او «محمد»، لقبش «فریدالدین» و کنیه‌اش «ابوحامد» بود و در شعرهایش بیشتر عطار و گاهی نیز فرید تخلص کرده‌ است. 
وی داروسازی و داروشناسی را از پدر فرا گرفته ‌بود و به عطاری و درمان بیماران می‌پرداخت. 
عطار در سال ۶۱۸ هجری قمری به هنگام حمله‌ی مغول و به دست سربازان مغول کشته شد. 
۲۵ فروردین ماه در تقویم رسمی کشور به نام عطار نیشابوری نامگذاری شده است و هر سال مراسم بزرگداشت این شاعر و عارف نامی در این روز در شهر نیشابور برگزار می‌شود.

آثار عطار نیشابوری:
منطق الطیر ، مصیبت‌نامه ،اسرارنامه ،الهی نامه ، مختارنامه ، تذکرةالاولیا ، دیوان اشعار

عطار نیشابوری

 

 


مطالب مرتبط:
گزیده اشعار عطار نیشابوری




وقار شیرازی
نوشته شده در 17 ارديبهشت 1395
بازدید : 431
نویسنده : آرمان حسيني
درس نادانی
عشق بازی در جوانی خوشترست
وین دو با دلدار جانی خوشترست
درس نادانی به ما فرمود عشق
وین ز هر علمی که دانی خوشتر است
گر چه جور راز خوبرویان خوشنماست
باز ای جان مهربانی خوشترست
بر ندارم سر ز خاک کوی دوست
کاین ز آب زندگانی خوشتر است
پیش من مردن بیاد روی دوست
از حیات جاودانی خوشتر است

***

جلوه اوست
هیچ میدانی چه با ما میکنی
دشمنی ها را محابا میکنی
صید میسازی و در خون میکشی
خانه میسوزی و یغما میکنی
جلوه می آری و دلها میبری
پرده میپوشی و رسوا میکنی
زلفها را میکنی بالا و زیر
عقلها را زیر و بالا میکنی




چشم هايت را ورق مي زنم
نوشته شده در 17 ارديبهشت 1395
بازدید : 534
نویسنده : آرمان حسيني

چشم هايت را

 

ورق مي زنم

مثل كتابي

به زباني بيگانه

كه تنها از عكس هايش

چيزي دست گيرت شود!

 

زانیار برور




عاشق دریا بود
نوشته شده در 17 ارديبهشت 1395
بازدید : 453
نویسنده : آرمان حسيني

عاشق دریا بود 

 

                 مرغ دریایی نام گرفت 

کی 

       مرا به نام تو می خوانند.

 

احسان پرسا




تو را باید به دستور زبان اضافه کنند
نوشته شده در 17 ارديبهشت 1395
بازدید : 432
نویسنده : آرمان حسيني

تو را باید به دستور زبان اضافه کنند 

تو 

ضمیر ناخودآگاه شعرهای منی... 

 

کامران رسول زاده




این شعرها که بوی سکوت می دهند
نوشته شده در 17 ارديبهشت 1395
بازدید : 420
نویسنده : آرمان حسيني

این شعرها که بوی سکوت می دهند

از غیبت لب های توست

کلمات

مثل زنجره های خشکیده ی تابستانی

از معنا خالی شدند

و در انتظار مورچه هایند

توشه بار زمستانی شان را


در حفره ی تاریک خالی کنند-

اندوهی که سرازیر می شود

در سینه ی خاموش من.

 

محمد شمس لنگرودی




وقتی تو کنارم هستی
نوشته شده در 17 ارديبهشت 1395
بازدید : 431
نویسنده : آرمان حسيني

وقتی تو کنارم هستی

 

تنهایی را

نمی‌توانم از خود بیرون بکشم

«روحم» سنگین می‌شود

روی خود خط‌های کج رسم می‌کنم.

خواب‌هایم به تو پناه می‌آورند

وقتی تو کنارم هستی

و من نگرانِ چشم‌هایم

که به بیداری زمخت شده‌اند.

 

ناهید حکیمی




تعداد صفحات : 17