نگو كفر است
نمی خواهم خدایم بیكران باشد
نمی خواهم عظیم و قادر و رحمان
نمی خواهم كه باشد این چنین
آخر خدا را لمس باید كرد
نگو كفر است
خدا را می توان در باوری جا داد كه در احساس و ایمان غوطه ور باشد
خدا را می توان بوئید و این احساس شیرینی است
نگو كفر است
كه كفر این است كه ما از بیكران مهربانیها برای خود خدایی لامكان و بی نشان سازیم
خدا را در زمین و آسمان جستن ندارد سودی ای آدم
تو باید عاشقش باشی و باید گوش بسپاری به بانگ هستی و عالم كه در هر خانه ای آخر خدائی هست
نگو كفر است اگر من كافرم، باشد
نمی خواهم خدایا زاهدی چون دیگران باشم
نمی خواهم خدایم را به قدیسی بدل سازم كه ترسی باشد از او در دل و جانم
نگو كفر است كه سوگند یاد كردم من به خاك و آب و آتش بارها ای دوست
خدا زیباترین معشوق انسانهاست
خدا را نیست همزادی كه او یكتاترین عاشق ترین معبود انسانهاست